یاسریاسر، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

آقا یاسر مامان بابا

پیست اسکی

این هم چند تا عکس از پیست اسکی فریدون شهر ، یاسر بار دومش بود که میرفت پیست و این هم آش کدو خوشمزه که خاله جون زحمت پختش رو کشید البته یادمون نره دایی حمید نقش بسزایی در پخت این آش داشت . در ضمن مامان نی نی کوچولو ها یادشون نره کدو سرشار از آنتی اکسیدان و واسه نی نی های نازتون خیلی خوبه (دکتر بهاره)   ...
17 فروردين 1392

و اندر حکایت سیسمونی

با سلام مجدد این سیسمونی گرفتن ما هم حکایت هایی داره و داشت..... نمیدونم همه سیسمونی ها بد قول هستند یا فقط مال ما. یه سری کامل خریدیم بعد ١ ماه هنوز نرسیده ، پول نقد بدی همین میشه دیگه. میترسم بچمون به دنیا بیاد و بزرگ بشه هنوز ما اندر خم یک کوچه باشیم. مامان جون فاطمه و بابا علی  آقا یاسر زحمت خرید سیسمونی رو کشیدند، که همیشه لطفشون شامل حال ما شده و هست، خدا از بزرگی کمشون نکنه. کلی وسایل خریدن براش که همگی رو میذاریم تو وبلاگ   ...
16 اسفند 1391

دومین ماهگرد آقا یاسر

بازم سلام  دیروز دومین ماه زندگی آقا یاسر گل بود که کنار هم یه جشن کوچولو گرفتیم آقا کوچولوی ما خیلی گریه میکرد ما هم با هزار ترفند ازش چند تا عکس گرفتیم میزارم ببینید بازم میگم نظر یادتون نره    الانه که این آقا پسر بزنه زیر گریه               راستی تا یادم نرفته بگم اولین ماهگرد یاسر با جشن سالگرد ازدواج ما یکی شد اینم کیکش چقدر هم خوشمزه بود ...
16 اسفند 1391

چهارمین ماهگرد آقا یاسر

سلام به همه دوست جونای عزیزم ببخشید که کم میاییم آخه با شلوغ کاری هام وقت مامانی را حسابی گرفتم الانم که مامان پای نت نشسته خودمم کنارشم و بر کارش نظارت میکنم چند شب پیش ماهگرد این آقا پسر گل بود کوچولوی ما دیگه بزرگ شده سینه خیز میره  غلتیدن را یاد گرفته پاهاشو میاره بالا و تا نزدیکه دهنش می بره خلاصه هزار تا کار دیگه ، البته این آقا از بغل پایین نمیاد حسابی بغلی شده خدایااااااااااااااااااا چند شب پیش که شب ماهگرد گل پسرمون بود مامان جون توران و بابا قادر عمو صابر و عمه اینا اومدند خونمون و یه جشن کوچولو گرفتیم که عکساشو میزارم ببینید ولی نظر یادتون نره         گاهی وقتا اینقدر بازی م...
16 اسفند 1391

جشن دندونی

سلام سلام صدتا سلام  من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید منم یواش یواشو بی صدا شدم جز کباب خوراااااا سلام به همه دوست جونای عزیز چند روز پیش که داشتیم با یاسر بازی میکردیم و آقا یاسر می خندید دیدم یه چیز سفید خیلی کوچولو تو دهنشه دست زدم وااااااااااااای یه مروارید سفید خوشگل چقد زود باورم نمی شد یاسر اولین دندونشو در ٤ ماه ٢٥ روزگی در اورد و ٤ روز بعد دومیشو در آورد قربون اون دندوناش برم واسه همین منو بابا تصمیم گرفتم دوتا جشن کوچولو واست بگیریم یکی ارومیه یکی اصفهان دیشب (شب عید غدیر ) جشن دندونیتو خونه خودمون گرفتم البته جشن 5 ماهگی هم بود  و مامان جون توران و مامان بزرگ الماس و عمو صابر و عمه مری...
16 اسفند 1391